خودخواهی چیست؟
خودخواهی بیش از حد یا به طور انحصاری نگران شخص یا نفع شخصی خود ، لذت یا رفاه شخصی است ، بدون در نظر گرفتن دیگران. خودخواهی برعکس نوعدوست یا خودخواهی است. و همچنین متضاد بوده است (مانند C. S. لوئیس) با خودمحوری.
پیامدهای خودخواهی باعث ایجاد دیدگاه های واگرایانه در متن های مذهبی ، فلسفی ، روانشناختی ، اقتصادی و تکاملی شده است. ویرایش کلاسیک ارسطو در محکوم کردن کسانی که تنها به دنبال سود خود بودند ، به اکثریت ادراک شده از هموطنان خود پیوست. اما او مرد خردمندی را که به دنبال بدست آوردن بیشترین سهم از آنچه شایسته ستایش اجتماعی بود ، تأیید کرد. سنکا کشت خود را در اجتماع وسیع تری پیشنهاد داد - مراقبت از نفس که او مخالف خودخواهی محض در موضوعی بود که بعداً توسط فوکو مطرح می شود. قرون وسطی / ویرایش دوره رنسانس خودخواهی در سنت مسیحی غربی به عنوان یک معاون مرکزی مورد توجه قرار گرفت - به عنوان ایستادن در ریشه های هفت گناه مرگبار به شکل غرور. فرانسیس بیکن این سنت را پیش برد که او توصیف کرد: “خرد برای نفس یک انسان … حکمت موشها". مدرنیته ویرایش با ظهور یک جامعه تجاری ، برنارد ماندویل پیشنهاد تناقضی را ارائه داد که پیشرفت اقتصادی و اجتماعی به رذایل خصوصی وابسته است - به آنچه وی صداقت خودخواهی نامید. آدام اسمیت با مفهوم دست نامرئی ، نظام اقتصادی را مفید می دید كه منافع شخصی خودخواهانه را به سمت اهداف وسیع تر هدایت می كند ؛ در حالی كه جان لاك جامعه را بر اساس فرد انفرادی مستقر می كرد ، مسلماً در را برای اندیشمندان بعدی مانند عین رند باز می كرد تا استدلال كنند. خودخواهی به عنوان یک فضیلت اجتماعی و ریشه پیشرفت اجتماعی است. ژاک ماریتین ، فیلسوف کاتولیک رومی ، با این استدلال ارسطویی مخالف این نظر دوم بود که چارچوب سؤال اساسی سیاست به عنوان انتخاب بین نوع دوستی و خودخواهی ، یک اشتباه اساسی و مضر دولتهای مدرن است. در عوض ، همکاری باید یک امر عادی باشد: انسان از نظر طبیعت حیوانات اجتماعی است و بنابراین افراد تنها می توانند کالاهای خود را در تعقیب منافع جامعه بدست آورند.
فقدان همدلی به عنوان یکی از ریشه های خودخواهی دیده می شود ، تا جایی که دستکاری سرد از روان پریشی ادامه یابد. تضاد بین خودپسندی و خودخواهی به عرصه ای متعارض تبدیل شده است که در آن ادعاهای مربوط به فرد / اجتماع اغلب بین والدین و فرزندان انجام می شود یا مثلاً زن و مرد. روانکاوان طرفدار رشد یک احساس واقعی نفس هستند و حتی ممکن است از یک خودخواهی سالم سخن بگویند ، و نه بر خلاف خودکفایی آنچه آنا فروید آنرا “تسلیم عاطفی” می نامد مخالف است.
خودمرکز بودن به عنوان یک ویژگی اصلی در یک نظریه پدیدارشناختی جرم و جنایت به نام “مدل چرخش جنایی” مشخص شد. بر این اساس ، در اکثر رفتارهای جنایتکارانه ، حالت خودمحوری شدیدتر وجود دارد ، که در موقعیت های مختلف و به شکل های مختلف جرم و جنایت متفاوت جلوه می کند.