وبلاگ انگیزشی

وبلاگ انگیزشی
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

چگونه می توانیم در کسب و کار انگیزه بالایی را داشته باشیم؟

08 دی 1399 توسط زهرا اسفندیاری

غالباً ، هنگامی که کارآفرینان جهش جسورانه ای را از کارمند یک شرکت به رهبر مشاغل شخصی خود انجام می دهند ، یکی از اولین چالش هایی که با آن روبرو می شوند این است که دیگر شخص یا گروهی از افراد بالاتر از خود برای تعیین اهداف ، مهلت ها و مشوق ها قرار ندارند. مسئولیت الهام بخشیدن به وظیفه خود انگیزشی است.

این می تواند برای بسیاری از افراد یک چالش باشد ، به ویژه هنگامی که این تجربه جدید باشد و کارآفرین بیش از اینکه در آن کار کند ، با کار در تجارت صرف می شود. هرگونه عدم نظم و انضباط و سازماندهی همچنین می تواند بر رشد فردی و خانواده تأثیر بگذارد ، که اغلب اولین کسانی هستند که در معرض خطر قرار می گیرند.

بنابراین ، چگونه یک کارآفرین با حفظ انگیزه برای تبدیل شدن به یک شخص بهتر و رهبر تجارت ، تمرکز خود را بر روی تجارت حفظ می کند؟ پاسخ ساده است: این کار به زمان ، وقف و تمرین نیاز دارد - درست همانطور که از یک تجارت انتظار دارید.
در اینجا 10 روش برای ایجاد انگیزه و تلاش در جهت اهداف شغلی و شخصی خود آورده شده است.

1. بیانیه شخصی مأموریت تنظیم کنید.
هر مشاغل دارای یک رسالت یا چشم انداز است ، چیزی که اهداف گسترده تر سازمان ، فرهنگ و ارزشهای اساسی آن را توصیف می کند. در درجه اول برای تعیین جهت سازمان و ایجاد انگیزه در ذینفعان استفاده می شود. به همین دلایل ، هر کارآفرین باید بیانیه ماموریت شخصی خود را تنظیم کند.

نکته مهم در اینجا این است که بیانیه ماموریت خود را یادداشت کنید ، آن را با خود حمل کنید ، با صدای بلند بخوانید ، آن را بخاطر بسپارید و روی بازو خال کوبی کنید (مورد آخر فقط برای کارآفرینان افراطی). این باید به عنوان یک یادآوری ثابت در مورد هدف شما از کارآفرینی باشد.

2. برنامه ریزی کنید.
همانطور که در تجارت ، بیانیه ماموریت بدون برنامه ای برای اجرای آن بی فایده است. شما نیز باید برنامه شخصی و شغلی خود را از جمله اهداف کوتاه مدت و بلند مدت تدوین و یادداشت کنید. این طرح قابل تنظیم و تنظیم نیست ، زیرا ارگانیک است و با تغییر شرایط شخصی و شغلی شما تغییر خواهد کرد. هدف در اینجا این است که درک روشنی از آنچه می خواهید به شخصه انجام دهید و چگونگی دستیابی به آن داشته باشید.

3. با یک روال معمول شروع کنید.
انگیزه گرفتن برای شروع کار است. به همین دلیل ، شما باید هر روز را با یک برنامه صبحگاهی عالی شروع کنید ، که به ذهن و بدن شما کمک می کند تا هوشیار ، متمرکز و آماده برای ایجاد عادت های جدید باشد. به عنوان بخشی از برنامه روزمره خود هر روز صبح ، باید وقت خود را صرف بررسی و اصلاح برنامه خود کنید ، یا آنچه John Meyer از آن به عنوان 8 برنامه روزانه شما یاد می کند.

4. برای خود زمان تعیین کنید.
از آنجا که کارآفرینان اغلب می توانند کاملاً درگیر مشاغل خود شوند ، مهم این است که در طول روز زمان شخصی را برای خود تعیین کنید. در این مدت به خود اجازه انعطاف پذیری برای قدم زدن ، فکر کردن و مدیتیشن یا حتی ورزش را بدهید. همچنین ، این بار برای خوردن درست غذا و نوشیدن آب استفاده کنید ، دو عادت اساسی که کمک زیادی به شما در حفظ تمرکز می کنند.

5. از قبل برنامه ریزی کنید و یادآوری ها را تنظیم کنید.
حتی با داشتن یک برنامه ، ماندن در یک روال ممکن است دشوار باشد. به همین دلیل ، عادت ایجاد یادآوری در طول روز را برای کارهای مهم و اهداف روزانه ای که تعیین کرده اید ، ایجاد کنید. با استفاده از زنگ هشدار خود ، با حجم قابل کنترل ، به خود یادآوری کنید که تمرکز خود را بر روی کار حفظ کنید. هشدار دهنده ای که می گوید: “از فیس بوک پیاده شوید و به کار خود برگردید” برای برخی از ما مناسب خواهد بود!

همچنین می توانید با استفاده از مسدود کردن زمان یا روند تنظیم مدت زمان مشخص در تقویم خود برای کارها ، پروژه ها یا وظایف خاص ، در مسیر خود باشید. کمی بیشتر به کمک نیاز دارید؟ این برنامه های غیرمعمول انگیزشی و بهره وری را برای کارآفرین هاردکور در نظر بگیرید.

 نظر دهید »

به خاطر این 6 دلیل امیدتو از دست نده | سری دوم

30 آذر 1399 توسط زهرا اسفندیاری

شما چیزهای زیادی برای دادن دارید
وقتی احساس ناامیدی می کنید ، می توانید توانایی خود را برای سرمایه گذاری در دیگران زیر سوال ببرید. “خوب ، چگونه می توانم به دیگران بدهم وقتی که چنین احساسی دارم؟”

به نظر می رسد ممکن است خودتان را امری طبیعی بدست آورید. حتی در یک حالت خسته یا ناامید کننده ، هنوز چیزهای زیادی در شما وجود دارد که بدون اینکه به آن فکر کنید ، می دهید. دلگرمی در شما وجود دارد که فارغ از احساسی که دارید هنوز هم می تواند از شما بیرون بیاید. یک سطح از تلاش و قصد وجود دارد که شما می توانید برای دیگران به نمایش بگذارید ، حتی در حالی که در حال حاضر دقیقاً همان جایی نیستید که می خواهید باشید.

خود را کوتاه نفروشید. مرزهای خود را بشناسید ، بله ، اما آنچه را که می توانید باشید و در واقع آنچه را که در حال حاضر هستید کوتاه نکنید ، و در این لحظه در اینجا قرار می دهید.

اکنون همه نتایج را مشاهده نخواهید کرد
وقتی می خواهید شغل خود را ایجاد کنید ، به ندرت کسی موفق می شود که مستقیماً به عنوان مدیر عامل شرکت کند. شما معمولاً با گرفتن نوعی صلاحیت عالی شروع می کنید و پس از اتمام ، درخواست موقعیت های پایین را شروع می کنید و به آرامی اما مطمئناً به سمت بالا کار می کنید.

یک روز از آغازهای کوچک وجود دارد که اغلب می تواند احساس ناامیدی در ما ایجاد کند. شاید با توجه به این مثال ، شما خود را در سطح خاصی از سازمان خود می بینید ، آرزو می کنید که آرزو کنید کاش بیشتر جلوتر بودید. شاید شما یک آرزوی عالی در قلب خود داشته باشید که بخواهید بی نتیجه ببیند ، اما در حال حاضر درگیری شما خیلی کم به نظر می رسد.

رویاهای بزرگ نیاز به تلاش زیاد دارند ، اغلب در زمان زیاد. شما به انتظار نتایج فوری به باشگاه نمی روید ، غذا را در فر قرار نمی دهید و انتظار دارید آن را بلافاصله آماده کند و همچنین انتظار ندارید که کودکی رحم را ترک کند و فوراً یک انسان بزرگ شود. به همین ترتیب ، ناامید نشوید زیرا رویاهای کامل شما فوراً پیش روی شما نیستند.

روز آغازهای کوچک را تحقیر نکنید. این همه شما را به مکان مورد نیاز شما می رساند.

تصویر بزرگتری وجود دارد
شما می دانید که اگر در حال ساخت خانه بودید و فقط قادر به دیدن دستشویی بودید ، از هر آنچه در خانه می گذرد غافل می شوید. اگر شما یک شکل چوب 2 بعدی بودید که سعی در درک یک جسم 3 بعدی داشتید ، فقط آن را از زاویه دیدهای مختلف از منظر 2 بعدی و در لبه های کوچک می دیدید.

به همین ترتیب ، شما در حال حاضر فقط دیدگاه محدودی دارید. شما از تجربه ، نقطه نظر خود ، از این مقطع زمانی ، احساسی که اکنون احساس می کنید ، دیدگاه “2 بعدی” دارید. در واقع نمی توانید هر آنچه در جریان است را ببینید یا در آینده ادامه خواهد داشت.

به قول خردمندانه جترو از شاهزاده مصر (عاشق آن فیلم) ، “یک نخ در ملیله ، اگرچه رنگ آن بسیار روشن است ، اما هرگز نمی تواند هدف آن را در الگوی طراحی بزرگ ببیند".

در اطراف شما چیزهای بیشتری وجود دارد. هدفی فراتر از آنچه اکنون می توانید مشاهده کنید وجود دارد.

از چشمان آسمان به زندگی خود نگاه کنید.

شما از آنچه فکر می کنید نزدیکتر هستید
سلام ، معجزه شما از آنچه تصور می کنید نزدیکتر است. اقداماتی که اکنون انجام می دهید زمینه اساسی برای حفظ و نگهداری شما در قسمت بعدی برنامه برای زندگی شما است. قبل از ساختن آن را رها نکنید. شب همیشه تاریک ترین درست قبل از طلوع آفتاب است.

و آمدن طلوع صبح تضمین شده است.

 

همه ما احساس کرده ایم که زمانی امید خود را از دست می دهیم. امیدوارم در هر زمانی که خود را روبرو می کنید این یک تشویق کوچک برای شما بوده است و متوجه شوید که روزهای زیباتر و درخشان تری در پیش رو دارید.

 نظر دهید »

به خاطر این 6 دلیل امیدتو از دست نده | سری اول

29 آذر 1399 توسط زهرا اسفندیاری

امید کالایی بسیار ارزشمند است. هنگامی که باراک اوباما برای اولین بار کاندیدای ریاست جمهوری شد ، مبارزات انتخاباتی وی حول ایده امید بود. وقتی یک فاجعه طبیعی اتفاق می افتد ، آن را به همه کسانی که رنج کشیده اند اعلام می شود تا امید خود را از دست ندهند. وقتی بچه ها بزرگ می شوند ، والدینی که بهترین نمونه را والدین می دانند ، والدینی هستند که قلب بچه های آنها را پر از امید می کند.

حضور امید بسیار زیباست ، اما وقتی می بینید امید خود را از دست می دهید چه می کنید؟


از دست دادن امید می تواند چنین تأثیر سو det بر قلب انسان و در نتیجه ، در بسیاری از مناطق زندگی شما بگذارد. همانطور که ضرب المثل عبری می گوید: “امید به تعویق افتاده قلب را بیمار می کند". و هنگامی که قلب شما بیمار شد ، مطمئناً بقیه زندگی شما تحت تأثیر قرار می گیرد.

راستش می تواند یک احساس سورئال باشد. شما می بینید که به نوعی فقط لحظه ای در زندگی خود شناور هستید. می توانید نسبت به حوادثی که در اطراف شما اتفاق می افتد بی حس شوید. می توانید به چیزهایی که قبلاً با اطمینان زیادی می دانستید شک کنید. شما با کارهای بزرگ یا چهره ای محکم شروع به پنهان کردنش می کنید تا کسی از خود مخفیانه بداند ، در واقع شما خیلی عالی عمل نمی کنید.

من نمی دانم با خواندن این شرایط چه شرایطی پیدا می کنید ، اما می دانم که اگر در حال حاضر امید خود را از دست می دهید ، مواردی وجود دارد که باید بدانید.

تو هنوز این جایی
وقتی شروع به از دست دادن امید می کنید ، زندگی کاملاً طاقت فرسا می شود. هر اتفاق کوچکی که اتفاق می افتد می تواند تبدیل به یک معامله بزرگ شود. اما در این مقطع بسیار مهم است که به خود یادآوری کنید که هنوز اینجا هستید.

در جشن گرفتن پیروزی های شما قدرت شگفت انگیزی وجود دارد و این واقعیت که شما هنوز اینجا هستید یک واقعیت بسیار بزرگ است. هر آنچه باعث شده است امید خود را از دست بدهید ، شما را خاتمه نداده است. شما را خرد نکرده است. کاملاً شما را از بین نبرد. فراموش نکنید که شما به طور کامل از آب خارج نشده اید. آینده شما هنوز سالم و درخشان است. و این بسیار عالی است.

از شما مراقبت می شود
در از دست دادن امید ، به نظر می رسد دو چیز همراه با آن وجود دارد - انزوا و تنهایی. شما شک می کنید که آیا کسی واقعاً به شما اهمیت می دهد یا نه. احساس نامرئی می کنید احساس می کنید مبارزات شما شناخته شده یا مورد توجه نیستند.

دوست ، از شما مراقبت می شود.

و خنده دار است که ببینیم گاهی اوقات چگونه به این فکر واکنش نشان می دهیم. ما فکر می کنیم ، “خوب ، توسط چه کسی؟". توسط بسیاری از مردم. اگر من شروع به ذکر این واقعیت کردم که اعضای خانواده ای هستند که از شما ، دوستان ، خدا مراقبت می کنند ، حتی شاید افرادی که آنها را به خوبی نمی شناسید ، ممکن است نتیجه کمی برای شما داشته باشد.

وقتی کسی می خواهد از شما مراقبت کند یا به روشی خاص در شما سرمایه گذاری کند ، می تواند امید خود را از دست بدهد ، اما این کار را نمی کند. آن پسری که مشتاق آن هستید ، آن کارفرما ، آن کشیش ، آن همکاران ، آن گروه از افراد - چون به نظر نمی رسد برای آنها اهمیتی داشته باشد ، این واقعیت را که در اطراف شما عشق زیادی وجود دارد از دست می دهید. در حقیقت ، واقعیت ممکن است این باشد که آن افراد در واقع اهمیت می دهند ، شما فقط آن را همانطور که انتظار دارید دریافت نمی کنید.

از عشق در دنیای خود غافل نشوید. اگر آن را نمی بینید ، واقعاً متوقف شوید و به آن فکر کنید. شما ممکن است از کسانی که در دنیای شما هستند و برای شما هستند شگفت زده شوید و بدون شک به آنها کمک می کنید.

 نظر دهید »

به یک بیمار" قوی باش و امیدت را از دست نده"

28 آذر 1399 توسط زهرا اسفندیاری

من در طول سال اول تحصیل در دانشکده پزشکی در معرض بسیاری از تعاملات بیمار بوده ام. با این حال ، اولین تعامل واقعی من با بیمار زمانی بود که با حضور در یک پناهگاه بی خانمان در مرکز شهر ققنوس همراه شدم. به وضوح می توانم به یاد بیاورم که یک روز قبل از بازدید از پناهگاه بی خانمان بسیار هیجان زده شده ام. این اولین باری بود که با بیماران واقعی ارتباط برقرار می کردم. در همین حال ، این نیز باعث از بین رفتن اعصاب شد زیرا این واقعاً یک تعامل واقعی بود. من کاملاً دچار اضطراب شده بودم زیرا هر کاری که می کردم یا نمی کردم ، نمی گفتم یا تأثیر نمی گذارد تأثیر زیادی روی بیمار خواهد داشت.


بالاخره لحظه فرا رسید. در پناهگاه بی خانمانها با چندین بیمار روبرو شدم که همگی از بیماریهای مختلف رنج می بردند: یک بیمار مبتلا به ایدز ، دیگری دارای مشکلات قلبی بود و بسیاری دیگر به دلیل اعتیاد به مواد مخدر رنج می بردند. با این حال یک بیمار تأثیر ماندگاری بر من گذاشت ، وضعیت او کاملاً منحصر به فرد بود. امیدش را از دست داده بود.

اسم او سوزی بود. فاجعه بارترین واقعه روانی که او تجربه کرده دیدن مرگ پسرش درست در مقابل چشمان او بود. او از نظر جسمی نیز مدام درد می کشید ، برای نصب ضربان ساز تحت عمل جراحی قلب باز قرار گرفت و همچنین به دلیل جراحی ستون فقرات ، بریس کمر داشت. زندگی او به هم ریخته بود. او اخیراً از آپارتمانش بیرون رانده شد و در خیابان ها زندگی می کرد. در نتیجه درد جسمی و روانی و همچنین فشارهای مالی وی ، برای کاهش درد مزمن خود پس از جراحی ، به مسکن وابسته شده بود. وقتی حضور من از او در مورد قلبش س askedال کرد ، سکوت روی صورت او افتاد ، چشمانش جمع شد و اشک روی گونه های خسته اش جاری شد. شاید او زیاد گریه نکرد ، زیرا در آن لحظه به یاد می آورم که دردی از چشمانش سرازیر می شود که گویی کسی باعث ایجاد ترک در مخزنی شده است که با رنج مداوم پر شده است. در آنجا ، در دسترس من یک انسان کاملا ویران شده بود. زنی که عشق کمی را می شناخت اما از دست دادن و تنهایی یک همراه همیشگی بود. درد جسمی زندگی را حتی دشوارتر کرد ، جراحی قلب باز باعث شده بود او کاملاً از قدرت خارج شده و کاملاً آسیب پذیر باشد. خلاصه کسی را ملاقات کردم که گویا امیدش را از دست داده است.

حضور من برای تأیید مقدار مرفین مورد نیاز برای تجویز از دفتر خارج شد ، من با سوزی تنها بودم. من نمی دانستم چه چیزی به او بگویم زیرا خیلی چیزها می خواستم بگویم. اگر یک چیز کاملاً مطمئن بودم این بود: می خواستم به او امیدوار باشم. همانطور که همه انسانها در زندگی ما انجام می دهند ، من هم ناامیدی را دیده ام و احساس کرده ام. با این حال ، انسان های نادری هستند که به نوعی در خود دارند که همیشه امید را زنده نگه می دارند. من می خواستم از او درباره مبارزات مادر خودم بگویم. می خواستم به او بگویم که مادرم هرگز امید خود را از دست نداد.

مادرم هنگامی که مادرم فقط بیست و دو سال داشت ، دختر بچه شش ماهه خود ، دختر اول خود را به دلیل مسمومیت با مونوکسید کربن از دست داد. چهار سال بعد ، او شاهد خونریزی شوهرش در آغوش خود بود و در بیست و شش سالگی در یک جامعه فوق العاده ستمگر و مردسالار بیوه شد. با این وجود ، با وجود وحشتی که با آن روبرو بود ، هرگز امید خود را از دست نداد. حتی پس از آنکه طالبان وی را از کار منع نکردند تا بتواند چهار کودک خردسال بدون پدر خود را تغذیه کند. او پس از اینکه مجبور شد از خانه خود بگریزد و به کشوری مهاجرت کند که به عنوان یک شهروند درجه دو رفتار شد ، امید خود را از دست نداد. او همه وحشت و زشتی را که انسان در جنگ ایجاد می کند تجربه کرد ، اما با هر تار و پودی از وجود خود جنگید زیرا امیدوار بود که روزی فرزندانش را بهتر از انسانهایی که با آنها روبرو شده تربیت کند. او هرگز دست از من و سه برادر من برد. او هرگز امید خود را قطع نکرد. او با سکه هایی در جیب خود ، ترجیح داد جوانی خود را فدا کند و زندگی خود را به خطر بیندازد تا فرزندانش زندگی بهتری داشته باشند. او ما را به سرزمین امن تری رساند که فرصت های پیشرفت شخصی خود بی پایان بود.

می خواستم از سوزی در مورد مادرم ، مبارزات و پشتکار او بگویم تا هرگز امیدم را از دست ندهد. حتی اگر احساس می کرد زمان منجمد شده است ، زمان کمی برای گفتن هر چیزی وجود دارد. دستم را به ساعد گرفتم ، و او سر خود را بلند کرد و به من نگاه کرد و لبخند زد. اندوه و ناامیدی را در چشمانش می دیدم. من می خواستم او را دلداری دهم ، به او بگویم که من می توانم درد او را درک کنم ، اما صادقانه بگویم من درد او را درک نکردم. من درد را درک کردم و این باعث شد که من غرق احساساتی شوم که نمی توانم چیزی را به زبان بیاورم ، به جز: “قوی باش امید خود را از دست ندهید. ” او یک بار دیگر به بالا نگاه کرد و چشمانم را با من قفل کرد و من می توانستم آنچه را از سر او می گذرد ببینم. اگر او می توانست حرف خود را بزند ، پس احتمالاً می گفت: “شما کوچکترین سرنخی از آنچه که من بوده ام ندارید و من از آن عبور می کنم! و چرا شما شما یک بچه سفیدپوست و ثروتمند ممتاز هستید و بزرگترین مبارزه روزمره شما این است که تصمیم بگیرید چه جفت کفشی بپوشید. “

ما به عنوان پزشك دانشجو ، اصیل ، مهربان ، دلسوز ، همدل و فهمیده به ما آموخته ایم. با این حال ، آیا این کافی است که کسی که همه امید خود را از دست داده امیدوار باشد؟ آیا می توانستم اصیل تر ، مهربان ، دلسوز ، همدل یا دارای درک باشم؟ و چطور؟ آیا باید چیزی متفاوت می گفتم یا انجام می دادم؟ و چی؟ من بعنوان یک پزشک آخرین امید برای بسیاری از بیماران خواهم بود و اکنون فکر می کنم آیا با توجه به زمان اختصاص داده شده برای هر بیمار می توانم کسی را امیدوار کنم؟ یا تنها وظیفه من کاهش درد و درمان موقت علائم است؟
من حدس می زنم هیچ کس واقعاً نمی تواند به دیگری امیدوار باشد. ما می توانیم از آنها حمایت کنیم ، همدل باشیم و درک کنیم. ما به عنوان پزشک می توانیم علائم بیمار را درمان کنیم و امیدواریم که درد و رنج آنها را جبران کند.

اما من به عنوان یک پزشک آینده استخوان می خواهم بتوانم بدن و همچنین روان و روان بیمارانم را درمان کنم. این به عشقی که به بشریت داریم برمی گردد. سوزی درد زیادی دارد و ممکن است مرفین از آن مراقبت کند ، اما این ریشه مشکلات او نیست. با گفتگو با او ، تهیه یک سقف بالای سرش در پناهگاه تا او دیگر در خیابان نباشد ، تهیه غذا و دارو برای او ، و اجازه دادن به او در کنار دیگران که با مشکلات و سختی هایی روبرو شده اند شاید بتواند به او کمک کند. دوباره امید پیدا کن هیچ کس شایسته احساس ناامیدی نیست. شاید من نمی توانم به کسی امیدوار باشم اما می توانم احساس و ارتباط برقرار کنم ، می توانم درک کنم و یک احساس شفابخش را فراهم کنم. با ارتباط با بیمارانم در سطح انسانی به انسان می توانم امیدوارم که باری دیگر از امید را که بار دیگر در قلب آنها ریشه دواند بکارم. این همان چیزی است که من می خواهم کار زندگی من باشد.

 نظر دهید »

نامه ای به افرادی که در زمان بیماری ناامید هستند

27 آذر 1399 توسط زهرا اسفندیاری

این برای هرکسی احساس می کند که در بیماری مزمن خود گیر کرده است. وقتی احساس می کنید دارو دیگر کار نمی کند. وقتی احساس می کنید دیگر نمی توانید پزشکی را قورت دهید. وقتی پزشکان به شما داروهای بیشتری می دهند تا با عوارض جانبی سایر داروهای شما مقابله کند. وقتی مری شما نمی تواند قرص دیگری به اندازه یک چهارم ببلعد!

این برای هر کسی که نمی تواند بخوابد. این همچنین برای کسانی است که تمام شب می خوابند اما کاملاً بی قراری از خواب بیدار می شوند. برای کسانی که احساس ناامیدی از یادآوری به خواب رفتن دارند اما درک نکردن چرا این 13 ساعتی که می خوابید چمباتمه نمی زند.

این برای کسانی است که کیف های زیر چشم خود را مانند یک بیانیه مد می پوشند. برای آن دسته از شما که می دانید به هیچ وجه نمی توانید آنها را از بین ببرید ، و به هر حال پوشاندن آنها بیش از حد تلاش می کند.

این برای کسانی است که می خواهند از پزشک خود منصرف شوند ، چه اولین یا پنجمین شما باشد. برای کسانی که نمی توانند به شما بگویند شما “دیوانه” هستید یا علائم شما “همه در ذهن شما” است. برای کسانی که بیش از شرکت های بیمه درمانی خود ناامید شده اند. برای بیماران مزمن که نمی دانند در مورد سلامتی خود باید به چه کسی مراجعه کنند و نسبت به هر پزشکی احساس بی اعتمادی می کنند.

این برای هر کسی است که هر بیماری مزمن ، مشکل بهداشت روان ، درد ، بیماری ، خستگی و / یا سرخوردگی دارد:

ادامه بده شما عزیز هستید شما یک مبارز هستید.

تنها چیزی که از ترس و ناامیدی قوی تر است ، امید شماست. هرگز امید خود را از دست ندهید. حتی اگر تنها امیدی که می توانید پیدا کنید این واقعیت است که Wi-Fi شما به اندازه کافی قوی است که می تواند Netflix را در شبهای بی خوابی که تماشا می کنید پخش کند - این امید را ادامه دهید. امید به چیزی - در هر چیزی - به فرد تمایل به ادامه کار و ادامه جنگ می دهد.

امید چیزی است که هیچ کس نمی تواند از شما بگیرد. فقط شما می توانید آن را رها کنید. امید مانند آن شعله کوچک درون شماست که شما را ادامه می دهد. بنابراین امیدوار به درمان. به امید تشخیص به امید یک دکتر فهمیده. و اگر امید خود را به همه آن ها از دست داده اید ، امیدوارم بتوانید آن چرت 45 دقیقه ای را داشته باشید. امیدوارم به دلیلی لبخند بزنید. امیدوارم امروز یک دوست دلسوز با شما تماس بگیرد.

و اگر امید خود را به همه این موارد از دست داده اید ، پس به روزی جدید امیدوار باشید. امیدوارم که روز بعد خورشید طلوع کند. چیزی را پیدا کنید که به آن امیدوار باشید و اجازه دهید آن شعله به چیز بزرگتری بریزد.

به کسی امیدوارم که در مورد شما قضاوت نکند. امیدوارم کسی که می خواهد کمک کند. یا فقط امیدوار باشید که امروز یکی از اعضای خانواده فهمیده شما را در آغوش بکشد. به امید توانایی امروز برای برخاستن و قدم زدن در اطراف بلوک. به امید انرژی تراشیدن پاهای خود در دوش امروز. چیزی را پیدا کنید که امیدوار باشید و آن را از دست ندهید.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 22
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

وبلاگ انگیزشی

وبلاگ انگیزشی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس